گپ و گفت خواندنی با خانم بازیگر / مهین ترابی: شبکه اجتماعی یعنی اتلاف وقت!
تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۹۱۴۴۳۲
با مهرانه مهینترابی درباره زندگی هدفمند به صحبت و گفتگو پرداختیم.
به گزارش شریان نیوز،مهرانه مهینترابی یکی از دوستداشتنیترین آدمهای این روزگار است. نمیگویم بازیگر محبوب، چون رفتار و سبک زندگیاش تا جایی که ما میدانیم و خودش درباره آن صحبت کرده، فراتر از یک بازیگر است و نمیتوان درباره او نوشت فقط با این عنوان که مهرانه مهینترابی بازیگر است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دیروز تصمیم گرفتم درباره توانمندسازی خانمها با یک آدم حسابی صحبت کنم؛ آدمی که کارنامه اش و سبک زندگی اش برای اثبات موفقیتش و این که آدمی خودساخته است کافی باشد با همین رویکرد به اولین نفری که تلفن کردم خانم مهینترابی بود که البته خوششانس هم بودم که وقتی موضوع گفتگو را به او گفتم پذیرفت که صحبت کند. با همان صدای زیبایش گفت البته نمیدانم صحبتهای من چقدر به کار خوانندههای روزنامه شما بیاید، چون من جامعهشناس نیستم. وقتی به او گفتم از تجربه و باورهای شخصیتان برایم بگویید، پذیرفت که درباره توانمندسازی و زندگی هدفمند زنان صحبت کنیم، اما جلوتر که رفتیم به این نتیجه رسیدم که این صحبتها اصلا ربطی به جنسیت ندارد و برای همه میتواند کاربرد داشته باشد.
دنبال رویایم رفتممهینترابی درباره انتخاب مسیر زندگی و این که بازیگری را انتخاب کرده، گفت: من در رشته مدیریت اداری در دانشگاه درس خواندم و بعد از فارغالتحصیلی به عنوان ارزیاب گمرک شروع به کار کردم. اما چند ماهی که صبح ساعت ۶ از خواب بیدار شدم و سرکار رفتم، دیدم من اصلا آدم زندگی کارمندی نیستم و نمیتوانم این زندگی را ادامه بدهم. برای همین تصمیم گرفتم بروم دنبال رشتهای که به آن علاقهمند بودم. به بازیگری و هنر علاقه داشتم برای همین کنکور شرکت کردم و در دانشگاه هنرهای زیبا قبول شدم و همزمان هم کار میکردم و هم درس میخواندم که این اصلا کار آسانی نبود. نمیتوانستم کارم را رها کنم، چون به حقوقش نیاز داشتم. از آن طرف خانوادهام هرچند مانع این تصمیم من نشدند، اما حمایتی هم از آن نکردند. آنها ترجیح میدادند من کارم را حفظ کنم و کارمند بمانم، اما رویای من چیز دیگری بود و بابت آن باید هزینه میدادم که دادم.
رضایتمندی درونیمهین ترابی میگوید: راستش من میتوانستم به همان آب باریکه حقوق کارمندی راضی باشم و خودم را به دردسر نیندازم؛ اما نشستم و با خودم فکر کردم آیا با این سبک زندگی چند سال میتوانم دوام بیاورم؟ آیا دو سال دیگر هم خوشنود خواهم بود؟ همین تحلیل و روراست بودن با خودم باعث شد از سایه امنیت بیرون بیایم. داشتن زندگی هدفمند و آن طور که دوست داری با راحتطلبی و تنبلی به دست نمیآید. من خیلی تلاش کردم و بابت همین تلاشی که کردم الان از جایی که در آن قرار دارم راضیام. رضایتم بابت شهرت بازیگری نیست. بابت این است که روحم راضی است. مسیری را طی کردهام که دلم میخواسته به جایی رسیدهام که هدفم بوده. این رضایتمندی درونی است که خوشحالم میکند. من با آگاهی و به دور از هر هیجانی تصمیم گرفتم. با آگاهی مسیر و هدفم را انتخاب کردم و مرحله به مرحله پیش رفتم و همین است که راضیام میکند.
به مهینترابی میگویم برخی منتظرند تا شرایط بیرونی هموار شود تا آنها شروع به هدفگذاری کرده یا مسیرشان را انتخاب کنند، به نظرتان این روش درستی است؟
میگوید: شرایط بیرونی شامل جامعه، خانواده و مدرسه بسیار اهمیت دارند. اما روحیه و این که هر آدمی چقدر خواستههای خودش را بشناسد و چقدر به خودش احترام بگذارد و برای رسیدن به اهداف و آرزوهایش مبارزه کند هم مهم است. باز هم تاکید میکنم با تنبلی و امروز و فردا کردن هیچ کس به هیچ جا نمیرسد یا به جایی که دوست دارد نمیرسد. این که فقط رویا ببافی بدون هیچ تلاشی یعنی خیالبافی صرف و درجا زدن. این که بیشتر ساعات شبانهروز گوشی دستت باشد و در شبکههای اجتماعی بچرخی هیچی عایدت نمیشود.
من موافق این هستم که گوشیها را زمین بگذاریم و واقعیت زندگی را درک کنیم و از ماهیت واقعی زندگی لذت ببریم. من در هیچ شبکه اجتماعی عضو نیستم، چون آن را وقت تلف کردن بیهوده میدانم. حالا فرض کن عکسی در اینستاگرام گذاشتی و هزاران لایک و تایید هم گرفتی و در لحظه خوشحال شدی، در چنین شرایطی فکر کن آیا یک سال بعد هم این لایکها و تاییدها خوشحالت میکند؟ این لایکها که از آدمهایی میگیری که اصلا تو را نمیشناسند آیا یک ماه دیگر هم احساس خوبی به تو میدهد؟ آیا آن آدمها یک سال بعد هم هستند که تو را تایید کنند؟ اگر نباشند و اگر تاییدت نکنند چه احساسی خواهی داشت؟ همه اینها باعث شده من به جای گرفتن تایید از بیرون و گرفتن لایک از شبکههای اجتماعی به درون خودم بپردازم و کارهایی انجام دهم که از درون خوشحالم میکند. این رفتارها، چون درونی و عمیق است همیشه در دسترس هستند و من هرگز نگران این نیستم که اگر آن آدمهای مجازی نباشند چه به روز من خواهد آمد.
وقت تلف کردن محض!به مهین ترابی میگویم، برخی در شبکههای اجتماعی میچرخند با این هدف که چیزی یاد بگیرند، آیا این نوع حضور در این شبکهها به معلومات آنها اضافه میکند؟
این بازیگر میگوید: اصلا! آگاهی باید عمیق باشد و آگاهی و دانش فقط با مطالعه زیاد به دست میآید. به نظرم باید یک موضوع را برای مطالعه و عمق بخشیدن به آگاهی انتخاب کرد و بعد تا آخرش رفت، تحقیق و مطالعه کرد تا در آن موضوع کاملا دانا شویی. این که در چند شبکه اجتماعی بچرخی و مطالبی را که معلوم نیست منبع آنها چیست بخوانی که نتیجهای ندارد، فقط توهم دانایی به تو دست میدهد و وقتی به خودت میآیی که هم زمان را از دست دادهای و هم به جایی نرسیدهای و هم بی سوادی ات عمیقتر شده است. قدیمترها میگفتند فلان کار آب میشود یا نان؟ درست حکایت همین شبکههای اجتماعی است، حضور در آنها نه آب میشود و نه نان و فقط وقت تلف کردن است.
منبع: شریان
کلیدواژه: مهرانه مهین ترابی شبکه های اجتماعی مهین ترابی شبکه اجتماعی زندگی هدفمند وقت تلف کردن تصمیم گرفتم آن آدم سبک زندگی برای همین آن آدم ها آدم هایی شبکه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۹۱۴۴۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رضایت حاکمیت به پوشش زنان ۲۰ سال پیش | همان بدحجابانی که کافر بودند!
عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «پیشبینی دو دانشآموز» در روزنامه اعتماد نوشت:
اخیرا یک فیلم کوتاه یک دقیقهای بازنشر شده که دو دختر خانم دبیرستانی به مدت یک دقیقه درباره فشارهای اجتماعی نسبت به دختران حرف میزنند. این فیلم تولید سال ۱۳۸۲، یعنی ۲۱ سال پیش است. هر دو دختر خانم که حدود ۱۵ تا ۱۷ساله هستند با حجاب و مقنعه کامل و روپوش مدرسه بدون ذرهای آرایش به خوبی و مسلط حرف میزنند. آنان فشارهای اجتماعی را به خوبی به فنر تمثیل میکنند. جامعه را متحول میدانند که اگر فشار نباشد مردم خود را تطبیق میدهند. ولی اگر جلوی این فنر گرفته و فشرده شود، به جایی میرسد که دیگر، توان حفظ آن را ندارند و یک باره فنر باز میشود.
آنان قاعدهای را با زبانی ساده توضیح میدهند که «مردم از آنچه منع میشوند به آن حریصتر میشوند.» سپس شرح میدهند که چرا مردم به سوی تبلیغات ماهوارهای میروند. اینها عین جملات آن دو دختر خانم نبود ولی مضمون دقیق آنها است. ای کاش میدانستیم که اکنون آنها کجا هستند؟ چه پوششی دارند؟ چه تفکری دارند؟ و آیا همچنان با همان آرامش و متانت سخن میگویند یا به افرادی عصبی تبدیل شدهاند؟
پس از رها شدن این فنر در سال ۱۴۰۱ چه رفتاری از خود نشان دادهاند؟ اکنون نمیدانیم که آن دو دختر خانم چه وضعی دارند ولی از روی موارد مشابه فراوان آنها که در دور و نزدیک میبینیم، میتوانیم بگوییم که سرنوشت آن نسل به کجا رسیده است؟ آنان متولدین دهه ۱۳۶۰ بودند که اواخر جنگ به دنیا آمدند. در دوره اصلاحات به بلوغ رسیدند. ولی هیچ کس وقعی به سخنان بدیهی آنان نداد.
آنان در آن مقطع زمانی دانشآموزانی عادی بودند؛ نه مدرک دانشگاهی داشتند و نه تجربه عمیق سیاسی و اجتماعی، ولی با همان چند سالی که در متن جامعه حضور داشتند، به صورت شهودی و حسی متوجه شده بودند که تحت فشار اجتماعی هستند. آنان چنین میاندیشیدند که تحت فشارند که چگونه فکر کنند، چه بپوشند، کجا بروند، کجا نروند و… و این را حس میکردند، که این فشارها در حال افزایش است و میدانستند که به جایی خواهد رسید که دیگر سیاستمداران و پدرخواندههای جامعه قادر به نگهداری این فنر در حالت فشرده شده نخواهند شد، خسته میشوند و دیر یا زود این فنر رها خواهد شد، و آنگاه باطن جامعه آشکار میشود. باطنی که شاید در یک فرآیند طبیعی و متعارف به گونه دیگری ظاهر شود.
امروز حکومت به پوششی از زنان رضایت میدهد که ۲۰ سال پیش آن را کفر ابلیس میدانست. ولی رسیدن به این پوشش با هزینههای زیاد برای دو طرف بوده، و هنوز هم معلوم نیست که چند سال بعد به کجا برسد؟
این نسل اعم از دختر و پسر و البته دختران بیشتر، نادیده گرفته شدند ولی کسی توان حذف آنان را نداشت و ندارد به همین علت در فردای برداشتن اهرم از روی فنر، به میدانی پرتاب میشوند که خواسته خودشان نبوده است.
پرسش این است که چرا گوش شنوا و ساز و کاری مناسب برای شنیدن آن نجواهای آرام وجود نداشت تا با بحران ۱۴۰۱ مواجه نشویم؟